Tuesday, February 13, 2007

Laugh and cry!
1. Today, I came across this video today! President Ahmadi Nejad talks about a 16 years old girl produces Nuclear energy at home!! see and laugh and then cry!
Please see and make your conclusion!!!
Ahmadi Nedjad speech!


I am quite busy, as everyone else is, so no time to write!:)

2. Damn getting Phd is not that easy!

3. Tomorrow is Valentine's day, known as lovers day. not sure, with many girls as are in the world and perhaps in area I live! why do I still feel lonely!? I read about Iranian equivalent of that day is known as Sepandar Mazdegan. Many women around the world express their love and affection to their lovers. So, in honor of women and I think this write up worth reading for an Famous Iranian woman: taken from www.z8un.com site.

حرفهاي آذر فخر عزيز در مورد گوگوش :((مي داني، از نوشتن و طرز فكرت خيلي خوشم ميايد .ولي در نوشته اخيرت مطلبي نوشتي راجع به گوگوش كه كل زندگي اين زن را در 3 شوهر و دلار و اقامت در كانادا خلاصه كردي . البته تو حق داري كه هر طور كه ميخواهي ببيني و اين آزادي را هيچكسي حق ندارد از تو بگيرد . من فكر كردم شايد بدليل وحشت از بخطر افتادن امنيت جوانان پدران و مادران هيچ زمينه اي از زندگي نسل گذشته به انها نميدهند و شايد هم با زمينه مذهبي شدن شديد جامعه دچار انفعال شده باشند از نوع زندگي كه قبل از انقلاب داشتند و ترجيح دادند كه سكوت كنند خودم را موظف ديدم بايد در اين مورد حقيقت را برايت بنويسم. فايقه اتشين را پدرش از كوچكي گوگوش صدا ميكرد بزبان تركي به گنجشك ، گوش ميگويند چون ريزه بود و ورجه وورجه ميكرد . گوگوش 2 ساله بود كه صابر اتشين مادرش را طلاق داد و خودش دخنرش را نگهداشت . صابر با برادرش و چند نفر ديگر در كاباره شكوفه نو ( پشت اين كاباره شهر نو بود كه فاحشه خانه رسمي بود )برنامه اكروبات و رقص هاي قفقازي بين برنامه خوانندگان اجرا ميكردند . بر خلاف اينكه اين كاباره در جنوب شهر و محل بدنامي بود ولي خواننده هاي معروف در انجا مي خواندند در نتيجه مردم بالاي شهر و از طبقه خوب براي ديدن برنامه انجا مي رفتند . چون پدر گوگوش كسي را نداشت كه در خانه از گوگوش مواظبت كند او را از اول شب با خودش به كاباره ميبرد و در پشت صحنه مي نشاند تا نيمه هاي شب كه برنامه اش تمام مي شد او را خواب الود بخانه ميبرد دخترك تا وقتي بيدار بود از پشت صحنه برنامه ها را نگاه ميكرد . برنامه اكروبات صابر كمدي بود . و گوگوش هم دختر تيز و باهوشي بود يكشب صابر به او ميگويد كه بدود بيايد روي صحنه و از سر و كول پدرش بالا برود . او هم اينكار را كرد . صابر چاق بود و شلوار اكروبات هم گشاد و اطلسي بود و كمرش مثل پيژاما كش داشت . صابر دخترش را از روي شانه اش بر ميدارد و ميكند توي شلوارش . گوگوش 3 ساله كه قبلا با پدر تمرين كرده بود انچنان توي شلوار به پاي پدر ميچسبيد كه با انهمه حركت پدر كنده نميشد و ناگهان پدر دوباره او را از شلوارش بيرون ميكشيد . مردم خيلي براي گوگوش كف ميزدند . چون صابرعلاقه مردم را به اين دخترك كوچك ديد به توصيه صاحب كاباره او را هم وارد كارهاي اكروبات كرد گوگوش شعر هاي خواننده ها را هم ياد گرفته بود و بدستور پدر روي صحنه هم اجرا مي كرد . كار بجايي رسيد كه مردم بخاطر اين دختر بچه و استعداش ميامدند به كاباره . دستمزد گروه اتشين چند برابر شده بود . وقتي به سن رفتن به دبستان رسيد ،مجبور بود مشقش را پشت صحنه بنويسد و چون تا نيمه هاي شب بايد برنامه اجرا ميكرد در نتيجه نزديك صبح ميخوابيد و نميتوانست به مدرسه برود . پدر برايش معلم خصوصي گرفت و گوگوش هرگز نتوانست مثل يك بچه عادي زندگي كند . گوگوش ستاره شده بود و در پيش چشمان مردم رشد ميكرد . صبح هاي جمعه هم در سينما برنامه هايي براي كودكان ميگذاشتند و پدرش او را ميبرد در ان برنامه هابخواند . برايش كنسرت ها ترتيب داد ولي تمام پول را پدر برميداشت هيچ قانوني نبود كه از اين بچه حمايت كند . زن پدر گوگوش رفتار بسيار بدي با او داشت و بارها او را كتك ميزد و گوگوش هم سخت از پدرش ميترسيد . ديگر دختر جواني شده بود كه در كاباره ميامي كه مال قرباني بود و پسرش محمود قرباني مدير داخلي اش بود طبق قراردادي كه پدرش بسته بود بايد برنامه اجرا ميكرد . انجا عاشق محمود قرباني شد . پدرش سخت مخالف بود ولي قرباني او را عقد كرد و گوگوش فكر كرد از ستم پدر ازاد شده . اين بار قرباني پولهايش را نمي داد گوگوش پسرش را بدنيا اورد كه نميتوانست از او مراقبت كند . پرستار بچه او را بيشتر ميديد مادر شبها در كاباره باكارا هم با قراردادي كه شوهرش بسته بود بايد برنامه اجرا ميكرد . شبها بيدار و طول روز در خواب . قرباني به او زور ميگفت و حتي كتكش هم ميزد . در فيلم هم بازي ميكرد كنسرتهاي خارج از كشور هم بايد ميرفت . خسته شده بود . كار اختلاف با شوهرش بالا كشيد . از شوهرش جدا شد بدون يكشاهي و حالا فقط در باكارا ميخواند و در فيلم بازي ميكرد كه با بهروز وثوقي اشنا شد . عاشق هم بودند و ازدواج كردند . شرط بهروز اين بود كه ديگر در كاباره نخواند . گوگوش به كاباره نرفت ولي ارباب كه امضاي او را در قرارداد داشت برايش حكم جلب گرفت كه زنداني اش كنند . ارباب شوهر جميله رقاص معروف عربي ان زمان بود و مافياي عجيب و وحشتناكي دلشت . بهروز ناراحت بود و گوگوش نميخواست به زندان برود با ناراحتي از هم جدا شدند چون گوگوش نميخواست بهروز را اينهمه ناراحت و عصبي ببيند . تازه داشت پولش را خودش استفاده ميكرد كه انقلاب شد . ان زمان گوگوش براي احراي برنامه به امريكا امده بود . پولش هم تمام شده بود خانه اي داشت در تهران تصميم گرفت برگردد وقتي به ايران امد از همان فرودگاه گرفتندش . خيلي به او توهين كردند نا مادري اش رفت پيش ايت الله طالقاني و دست به دامن او شد او باعث ازادي گوگوش شد ديگر حق نداشت بخواند . پولي در بساط نداشت وضعش خيلي بد بود مسداقي كه پولدار بود با او ازدواج كرد . ولي تنهايي . در خانه نشستن و اينكه بعلت محبوبيت حتي نميتوانست از ترس پاسدار پايش را از خانه بيرون بگذارد كشاندش به استفاده زياد از قرص هاي ارامبخش .اختلاف با شوهرش بالا گرفت و دوباره كتك خورد . .جدا شد . بي پولي وتنهايي . جدا بودن از يگانه پسرش زندگي را سخت تر كرد . كيميايي كه دوست مشترك او و بهروز بود امد سراغ اش . زندگي شان را شروع كردند . فيلمهاي كيميايي پولساز نبود هيچ تهيه كننده اي هم حاضر نبود ميليونها سرمايه گزاري كند برايش . شروع كردند به قرض كردن . شديدا بدهكار بودند . طلبكار كه ادم با نفوذي در جمهوري اسلامي بود و از طرفي پولش را ميخواست پيشنهاد كرد كه پاسپورت و ويزاي خروج براي گوگوش ميتواند بگيرد بشرطي كه خودش براي او در خارج برنامه بگذارد . قبول كردند چون كيميايي سناريويي داشت كه ميخواست ان را بسازد و با پولي كه قرار بود ان شخص به گوگوش بدهد ميتوانستند اين فيلم را در كوبا بسازند . ( براي 10 اجرا در كانادا و امريكا 3 ميليون دلار ) گوگوش امد برنامه هايش در استاديوم هاي چند هزار نفره جاي سوزن انداختن نبود . به گوگوش يك ميليون داد و قرار شد بقيه را بعدا بدهد كيميايي با بيشتر پولها رفت كوبا كه مقدمات را تهيه كند . قرار بود گوگوش هم بازي كند بعد از كلي خرج در كوبا وقت شروع فيلمبرداري از طرف دولت اجازه ندادند . كيميايي دست از پا درازتر برگشت . اقاي كنسرت گذار 2 ميليون پول گوگوش را برداشت امد ايران . گوگوش امدنش به ايران مصادف است با زندان اوين . خانه كوچكي خريد در كانادا و الان انجا زندگي ميكند و ان اقا را هم سو كرده كه طرف در ايران است . كيميايي هم با مقداري پول و پسرش پولاد برگشت ايران و گاهي ميايد كانادا . تمام دلخوشي گوگوش حالا شده نوه اش و پسرش كه مجبور شد خانه اي براي او بخرد و بزندگي پسرش سرو ساماني بدهد . دارد چندين اهنگ تازه اماده ميكند . در هنرمندي گوگوش شكي نيست . او استثناي عجيبي است در مقابل مردم تبديل به يك پارچه احساس ميشود . سلين ديان امده بود كنسرتش و از او بنام يك اوازه خوان استثنايي نام برده بود. زيتون حان . اين داستان زني است كه از 53 سال زندگيش ، 50سال است مطرح است ولي هميشه مردي در زندگيش اصل تلاشش را گرفته . از پدر تا شوهر و پسر . يك زن ايراني بجرم زن بودن چقدر بايد بپردازد ؟ به اميد ازادي تمام زنان دنيا . شاد باشي نازنين. آذر))

No comments: